کتاب مرشد و مارگاریتا؛ جادوی بولگاکف
مرشد و مارگریتا (The Master and Margarita) معروفترین اثر میخائیل بولگاکف (Mikhail Bulgakov) است. او نوشتن این رمان را سال 1928، سالهای آغازین تاسیس اتحاد جماهیر شوروی آغاز کرد. بولگاکف این کتاب را چندین بار بازنویسی کرد تا به نسخهی دلخواهش برسد. او در نوشتن کتابش از نمایشنامهی « فاوست» اثر «گوته» الهام گرفته است. هنگامی که او چهار هفته پیش از مرگ در سال 1940 نوشتن این رمان را متوقف کرد، هنوز بعضی از جملات کتاب، تمام نشده رها شده بودند. همسرش کتاب را به پایان رساند و آن را برای چاپ آماده کرد. هرچند این کتاب زمان حیات نویسنده منتشر نشد اما پس از مرگش باعث ماندگار شدن نام او در تاریخ ادبیات شد.
مرشد و مارگریتا اولین بار از سال 1966 تا 1967 به صورت داستان دنبالهدار زیر تیغ سانسورچیهای نظام کمونیستی شوروی سابق در مجله مسکو منتشر شد و سال 1967 به صورت کتاب عرضه شد. از نسخهی سانسور شدهی مرشد و مارگریتا با اینکه بخشهایی از آن حذف و اسامی بعضی اشخاص و مکانها در آن تغییر داده شده بود؛ به شدت در روسیه استقبال شد. نسخهی کامل کتاب 6 سال بعد به بازار آمد. آمازون مرشد و مارگاریتا را در فهرست 1001 کتابی که باید قبل از مرگ خواند قرار داده است.
بریده ای از مرشد و مارگریتا
مارگریتا پروازش را از سر گرفت و دید رهبر ارکستر جاز که میکوشید با ارکستری که آهنگ لهستانی را مینواخت مبارزه کند، اکنون پشت سر او جنجالی راه انداخته بود و میخواست با پرتاب سنجها نوازندگان آن ارکستر را از نواختن بازدارد و آنها هم با اظهار ترسی خندهدار سرشان را میدزدیدند.
سر انجام رسیدند به پاگرد، همانجایی که «کروویف» شمع به دست توی تاریکی به استقبال مارگریتا آمده بود. اما حالا نور شدیدی که از لوسترهای کریستال خوشه مانند میتابید، چشمهایشان را خیره کرد. مارگریتا آنجا مستقر شد و ستونی از یاقوت کبود زیر بغلش قرار گرفت.
«کروویف» زمزمه کنان گفت :«اگر واقعا احساس خستگی میکنید، میتوانید به آن تکیه بدهید.»
سیاهپوستی بالشتکی را زیر پاهای مارگریتا لغزاند که رویش تصویر سگی با رشتههای طلا دست دوزی شده بود. آن وقت مارگریتا کوشید با وضوح بیشتری آنچه را دور و برش بود ببیند. «کروویف» و «عزازیل» با حالتی رسمی کنارش ایستاده بودند. کنار «عزازیل» سه مرد جوان حضور داشتند که قیافهشان مارگریتا را به یاد «آبادونا» انداخت. نسیم خنکی را پشتش احساس کرد، وقتی برگشت دید از دیواری مرمرین که پشت او قرار داشت، از فوارهای نوشیدنی میجهد و توی حوضچهای پر یخ میریزد. کنار پای چپش چیزی گرم و مخملین حس کرد، «بهیموت» بود.
مشخصات کتاب
-
نویسنده/نویسندگان: میخائیل بولگاکف
-
مترجم: پرویز شهدی
- موضوع: رمان
-
تعداد صفحات: 624 صفحه
دانلود فایل ها
توجه: ممکن است تمام لینک های دانلود به دستور مقام قضایی حذف شده باشد...