معرفی کتاب پستچی همیشه دوبار زنگ میزند
این کتاب نوشته ی جیمز. ام. کین است. ژانر کتاب پستچی همیشه دوبار زنگ میزند جنایی است.داستان جوان ولگردی است که عاشق زن یک رستوراندار میشود و تصمیم میگیرد تا مرد را از بین ببرد.داستان را از زبان شخصیت اصلی، یعنی فرانک چمبرز روایت کرده است. روایتی تکاندهنده از ماجرایی عجیب که با فراز و نشیبهای بسیار، مخاطبان را تا انتهای داستان میخکوب خود میکند و تا پایان او را همراه خود میکشاند. فرانک چمبرز، ولگردی از اهالی کالیفرنیا است. او یک روز برای سیرکردن شکم خود وارد رستورانی بینجادهای میشود. آنجا دروغی سرهم میکند و غذا میخورد. صاحب رستوران، نیک، که به دنبال کارگر میگردد، به او پیشنهاد کار میدهد. اول فرانک چمبرز پیشنهاد او را قبول نمیکند چون علاقهای به ماندن ندارد.
بخشی از کتاب پستچی همیشه دوبار زنگ میزند
طرفهای ظهر بود که از تو کامیونِ یونجه پرتم کردن بیرون. شب قبلش دوروبَرِ کامیونه ول گشته بودم و به محضِ اینکه خزیدم زیر برزنتش، خوابم بُرد. بعدِ سه هفته تو تیاجوآنا خیلی خوابلازم بودم و کماکان هم داشتم به خوابم میرسیدم که یهطرف برزنته رو ــ برا خاطرِ خنک شدنِ موتور ــ زدن کنار. یهو دیده بودن یه پایی از زیرش زده بیرون، پرتم کردن پایین. ولی یه سیگار بهم دادن؛ من هم دیگه زدم به جاده تا یه چیزی برا خوردن پیدا کنم.
اونموقع بود که برخوردم به این غذاخوری توئیناُکز. یه غذاخوری کنارجادهای الکی بود، عین چند میلیونتا مشابهش تو کالیفرنیا. یه قسمتِ ناهارخوری داشت و بالاش خونهمانندی که توش زندگی میکردن. بغلدستش یه پمپبنزین بود و پُشتش نیمدوجین آلونک که اسمشونو گذاشته بودن پارکینگ. سریع زدم تو و شروع کردم نگاه کردنِ جاده. سروکلهٔ یونانیه که پیدا شد ازش پرسیدم یه یارویی سوارِ کادیلاک اون دوروبَر دیده یا نه، گفتم قرار بوده منو اینجا سوار کنه و همین جا هم ناهار بخوریم. یونانیه گفت امروز که نه. یکی از میزها رو چید و ازم پرسید چی میخوام بخورم. گفتم آبپرتقال، کورنفلکس، کالباس و تخممرغ، اِنچیلادا، پَنکیک و قهوه. خیلی سریع با آبپرتقال و کورنفلکس برگشت.
«یه دقیقه وایسا، اول کار یه چیزیو باید بهت بگم. اگه سروکلهٔ این یاروئه پیدا نشه مجبوری بابتِ این قضیه به من اعتماد کنی ها! قرار بود غذا به حسابِ اون باشه. من خودم یهجورایی دستوبالم خالیه.»
«خیلهخب، خندقو پُر کن.»
فهمیدم پایهست؛ دیگه هم حرفی از یارو کادیلاکیه نزد. خیلی نگذشت که فهمیدم یه کاری باهام داره.
«هِی، تو کارِت چیه، چیکار میکنی؟»
«خب، این کار، اون کار؛ این کار، اون کار… چهطور؟»
«چند سالته؟»
«بیست و چهار.»
«جوونی، هان؟ من همین الان میتونم یه جوونو استخدام کنم. برا همین کاروکاسبیم.»
«جای خوبی داری اینجا.»
«آبوهوا؛ آبوهوای خوب داره. مِه نداره ــ عینِ لُسآنجلس. اصلاً مِه نداره. هوای خوب و تمیز. همیشه خوب و تمیز.»
«شبهاش باید معرکه باشه. از همین الان هم میتونم حسش کنم.»
«خوب میخوابی. از ماشین چیزی سرت میشه؟ از تعمیرات؟»
«معلومه، من مادرزاد مکانیک بودهم.»
یه چیزهای دیگهای در مورد آبوهوا تحویلم داد و زد به اینکه از وقتی اینجا رو خریده چهقدر احساس سلامتی میکنه و سر درنمیآره چرا کمکهایی که میآره پابند نمیشن. من سر درمیآرم چرا، ولی سرگرم غذام میمونم.
«هی، فکر میکنی خوشت بیاد از اینجا؟»
مشخصات کتاب پستچی همیشه دوبار زنگ میزند
نویسنده : جیمز ام. کین
مترجم : بهرنگ رجبی
انتشارات : چشمه
تعداد صفحات : 140 صفحه
دانلود فایل ها
توجه: ممکن است تمام لینک های دانلود به دستور مقام قضایی حذف شده باشد...