معرفی کتاب صدای غذاخوردن یک حلزون وحشی
کتاب صدای غذا خوردن یک حلزون وحشی نوشته ی الیزابت تووا بایلی است و توسط کاوه فیض اللهی ترجمه شده است و سپس از سوی انتشارات نشر نو به چاپ و نشر رسیده است.این کتاب از پروفروش ترین ها بود و همچنان که حکم یک کتاب را داشت ، یک تحقیق و پژوهش علمی درباره ی شکم پایان بود. این اثر جذاب که شما را با خودش همراه میکند؛ در حقیقت شرح ماجراهای واقعی یک زن و یک شکمپا است. کتاب صدای غذا خوردن یک حلزون وحشی، تنها کتابی است که بایلی طی سالها بر اساس خاطراتش از آن یک سال زندگی مشترک با حلزون و همچنین مطالعاتش درباره تاریخ طبیعی شکمپایان نوشته و در سال ۲۰۱۰ منتشر کرده است. علت جذابیت کتاب، دو روایت موازی از زندگی دو موجودی است که به ظاهر بیشترین تفاوت را با هم دارند، اما همانطور که مشاهدات دقیق و مطالعات نویسنده از متون جدید و کهن نشان میدهد، این روایات به شباهتهایی غیرمنتظره ختم میشوند. نتیجه کار آمیزهای از ادبیات، تاریخ طبیعی و جنبههای انسانی پزشکی است که توانسته مخاطب گستردهای در سطح بینالمللی به دست آورد.
بخشی از کتاب صدای غذاخوردن یک حلزون وحشی
با خود فکر کردم، چرا باید از یک حلزون خوشم بیاید؟ اصلاً با آن چه کنم؟ نمیتوانستم از تخت بیرون بیایم تا آن را به جنگل بازگردانم. خیلی برایم جالب نبود، و اگر هم زنده بود، پذیرش مسئولیت آن -بهویژه مسئولیت یک حلزون، مهمانی چنین ناخوانده- بیش از طاقت من بود.
دوستم مرا در آغوش گرفت، خداحافظی کرد، سوار ماشینش شد و رفت.
در سی و چهار سالگی، در سفری کوتاه به اروپا، یک عامل بیماریزای ویروسی یا باکتریایی اسرارآمیز مرا از پا انداخته و نشانههای عصبی شدیدی در من ایجاد کرده بود. فکر میکردم فناناپذیرم. اما نبودم. خیال میکردم اگر مشکلی پیش بیاید، پزشکی مدرن خوبم میکند. اما نکرد. متخصصان پزشکیِ چندین کلینیک مهم نتوانستند این متهم عفونی را تشخیص دهند. تا چند ماه مدام در بیمارستان بستری و مرخص میشدم، و عوارض بیماری جانم را تهدید میکرد. یک داروی آزمایشی که در اختیارم قرار گرفت وضعیتم را تثبیت کرد، هرچند چندین سال طاقتفرسا طول کشید تا بهبودی نسبی حاصل شود و بتوانم به کارم بازگردم. پزشکان میگفتند که من بیماری را پشت سر گذاشتهام و من هم دلم میخواست حرفشان را باور کنم. سرخوش از این بودم که بیشتر زندگیام را پس گرفتهام.
اما ناگهان از ناکجا با چندین نوبت عودِ غافلگیرکنندهٔ بیماریام روبهرو و بار دیگر بستری شدم. از این گذشته، آزمایشهای پیچیده نشان دادند که میتوکندریهای سلولهایم دیگر درست کار نمیکنند و به دستگاه عصبی خودمختارم آسیب رسیده است؛ تمام کارکردهای بدن که آگاهانه کنترل نمیشوند، ازجمله ضربان قلب، فشار خون، و گوارش، از کنترل خارج شده بودند. دارویی که پیش از آن مؤثر واقع شده بود، اکنون پیامدهای جانبی خطرناکی ایجاد میکرد؛ کمی بعد این دارو از بازار خارج شد.
هنگامی که بدن بیاستفاده میشود، ذهن هنوز همچون یک تازی شکاری در امتداد مسیرهای پاخوردهٔ سلولهای عصبی میدود و رد پرسشهایی را میگیرد که پژواکشان در ذهن طنینانداز است: خانوادهٔ سردرگمِ چراها، چهها و کِیها و خویشاوند بسیار دورشان، چگونه. جستوجو ازپادرآورنده است و پاسخها گریزپا. گاهی ذهنم خالی و بیتفاوت میشد؛ در سایر اوقات غرق در توفان افکار میشد و اندوه ناگفتنی و گمگشتگی تحملناپذیر مرا فرا میگرفت.
با توجه به سهولتی که سلامتی با آن زندگی را سرشار از معنا و هدف میکند، تکاندهنده است که بیماری با چه سرعتی این امور مسلم را از ما میدزدد. تنها کاری که میتوانستم بکنم دوام آوردن در هر لحظه بود، و هر لحظه همچون ساعتی بیپایان به نظر میرسید، در حالی که روزها آرام و بیصدا از پی هم میگذشتند. زمانی که مصرف نشده و فقط تحمل شده نیز ناپدید میشود، چنانکه گویی خودِ زمان گرسنگی میکشد، و هر روز درسته بلعیده میشود، بدون آنکه هیچ خردهریزی، هیچ خاطرهای، یا اصلاً هیچ ردی از خود به جا بگذارد.
مشخصات کتاب صدای غذاخوردن یک حلزون وحشی
نویسنده : الیزابت تووا بایلی
مترجم : کاوه فیض اللهی
انتشارات : نشر نو
تعداد صفحات : 192 صفحه
دانلود فایل ها
توجه: ممکن است تمام لینک های دانلود به دستور مقام قضایی حذف شده باشد...