معرفی کتاب اتاق شگفتی ها
کتاب اتاق شگفتی ها نوشته ی ژولین ساندرل است که در ایران با ترجمه ی داوود نوابی به چاپ و نشر رسیده است.این کتاب تا حدی جذاب و گیرا بود که این نویسنده ی فرانسوی را در سال 2018 نصیب مقام پرفروش ترین کتاب سال 2018 فرانسه کرد.
داستان درباره ی شخصی ست به نام تلما. تلما در یک شرکت تولید محصولات ارایشی بهداشتی مشغول به کار است.تلما مدیر گروه بخش پانزده نفره ی تولید شامپو است. او در پی دستاوردهای موفقیتآمیزش در پی ساختن شامپویی برای رفع شوره سر به عنوان پاداش اضافهحقوق و مرخصی گرفته و با پسرش لویی، به تفریح میرود، اما لویی در یک حادثه به شدت آسیب میبیند و به کما میرود:
بخشی از کتاب اتاق شگفتی ها
«دو دندهٔ ترکخورده و یک پای شکسته. شکستگی باز نبود. به من گفته بودند که تنها تحرک نداشتن کافی خواهد بود و من بلافاصله، در جواب پرسیده بودم که این تحرک نداشتن وقتی که او نمیتواند جستوخیز کند، چه معنایی دارد. پرستار از آن نگاههای پرمعنا به من انداخت و طبعاً، این شوخی بیجایی بود، درآمده از دهان مادری نگران. مادری بودم گیج و سرگردان، درمانده و غصهدار. نمیدانم. تمام اینها غیرواقعی به نظر میآمد.
این چیزی جز یه کابوس نیست، تلما. تو از خواب بیدار میشی و لویی رو کنارت میبینی که یه حلقه از موهاش روی چشمهای سیاهش افتاده، چشمهایی که از بین تمام مژههاش، خنده میباره.»
بخشی دیگر از کتاب اتاق شگفتی ها
در انتهای یک شب بیخوابی، چمدانم را بستم و بلیتی گرانقیمت به مقصد توکیو رزرو کردم. هنوز انتخاب درجهی بلیتم مانده بود که آن هم با توجه به آخرین اخباری که وکیلم دربارهی مذاکرات تکمیلی با هژمونی داده بود، میتوانستم به راحتی مبلغ یک بلیت درج یک را بپردازم.
سری به بیمارستان زدم تا با لویی خداحافظی کنم و نقشهی دیوانهواری را که در ذهنم نقش بسته بود برایش شرح دهم. لویی باز هم همانقدر زیبا، آرام، ساکت و بیحرکت بود، اما در آن صبح، امری غیرعادی اتفاق افتاد. من پسرم را از حفظم و از زمانی که روی این تخت بیمارستان بوده نیز، هیچ چیز در صورتش برایم غریب نیست. میتوانم بینی خوش ترکیبش را شرح دهم و رویش موهایش، پلکهای ظریفش و ابروهایی که هر بار صاف و مرتبشان میکنم. با این شرح و توصیفات، در حالی که تب و تاب قلبم از هفتههای آینده آن را در هم میفشارد و هیجانزدهام میکند، در گوشۀ چشم راست لویی، قطرۀ اشکی میبینم که در ادامه، از شقیقهاش پایین آمده است. لویی گریسته است، من مطمئنم.
جملات برگزیده کتاب اتاق شگفتی ها
– روی تختم بیدار شدم. سرم داشت منفجر میشد و حالت تهوع داشتم. دلم میخواست درون سوراخ موشی پنهان شوم. خاطرات شب گذشته را آرام آرام، به یاد میآوردم. از خجالت، آب میشدم. امیدوار بودم با همسایهای روبهرو نشده باشم و زود، متوجه شدم که ابداً به خاطر نمیآوردم چطور بالا رفته و به خانهام رسیده بودم. عجب ماجرایی!
– مادربزرگ اصطلاحاتی مثل «افتاد» و از اون قبیل، که مال دو قرن پیش بودن، رو زیاد توی حرف زدن به کار میبرد. به همین دلیل، باز لبخند زدم و لبخندم پایانی نداشت، چون میدیدم که مادرم داره به نقشههام جامة عمل میپوشونه.
– به لطف بیخوابی ناشی از تغییر زمان و صداهای عجیب هم اتاقیام، تمام شب مشغول فکر کردن بودم، به زندگیام، به مادرم، به ما.
مشخصات کتاب اتاق شگفتی ها
نویسنده : ژولین ساندرل
مترجم : داوود نوابی
انتشارات : نشر نون
تعداد صفحات : 184 صفحه
دانلود فایل ها
توجه: ممکن است تمام لینک های دانلود به دستور مقام قضایی حذف شده باشد...